يكي از ضربه هايي كه اسلام خورده است از ناحيه ي برخي مستشرقين است كه خود مسلمان نيستند اما در حوزه شرق و اسلام شناسي كار كرده اند ايشان راجع به مسائل اسلام تحقيقات ابتدايي را انجام دادند و اين تحقيقات را به زبان  خود برگرداندند و در نتيجه اين تحقيقات ابتداي، منبع و مرجعي براي شناخت اسلام در غرب شد، و به همين خاطر عقايد ما را نقد مي كنند قران را نقدمي كنند مهدويت را زير سوال ميبرند!

شخصي به نام«گلد زيهر» يهودي الاصل كه در سال 1921 ميلادي از دنيا رفته است در زمينه اسلام شناسي آثاري دارد ، ايشان خيلي راحت مساله مهدويت را در اسلام انكار ميكند و ميگويد: «مسئله  مهدويت اصلا در اسلام هيچ اساسي ندارد و هيچ احاديث صحيح و درستي راجع به اين مسله نداريم!» و «انديشه (مهدويت) كه در اصل به عناصر يهودي و مسيحي بر ميگردد و بعضي از ويژگيهاي «سائو شيانت» زرتشتي به آن اضافه شده است (كه اكنون از اعتقادات زرتشتي ها حذف شده) و خيال پردازي نيز به آن مطالبي افزوده اند و عقيده مهدي،عقيده اي اساطيري شد احاديثي به پيامبر نسبت دادند كه اوصاف دقيق مهدي در آن تصوير شده بود در حالي كه اين احاديث به هيچ وجه در تاليفاتي كه احاديث صحيح در آنهاست نيامده است!»

حالا من در ادامه گفتم:اي كاش ايشان حداقل با كسي كه آشنايي اوليه با منابع اسلامي داشت صحبت ميكرد كه اين حرف را نميزد  كه آبروي خودش را در تاريخ ببرد !چطور نداريم؟!

در دهها كتاب اهل سنت و شيعه ،راجع به امام مهدي و مسله مهدويت بحث شده و روايت آمده است و كتابهاي گوناگوني به رشته نگارش در آمده است كه انشا الله بعدا عرض خواهم كرد

واقعيت اين است كه اعتقاد به مهدويت از همان قرنهاي اوليه در آثار اسلامي منعكس شده است!

در بين اهل سنت ، تا 100 سال اول هجري حديثي مكتوب نشد كه البته دلايل خاص خودش را دارد كه مفصلا در تاريخ حديث شناسي مطرح شده است

خلفاي بعد از پيامبر به خصوص ابوبكر و عمر نقل حديث را ممنونع كردند بنابر اين اهل سنت تا اوايل قرن دوم از نوشتن حديث منع شدند و متخلفان مجازات ميشدند به همين سبب احاديث نوشتاري آنها در دوره هاي بعد پيدا شد

«عمر بن عبداعزيز» يكي از خلفاست كه چند كار مهم انجام داده است (كه فكر ميكنم باعث نجاتش در قيامت شود)يكي اين كه فدك را به اولاد پيامبر و امير المومنين (ع) برگرداند ، ديگر اينكه گفت احاديث بايد نوشته شود

لذا نوشتن احاديث در بين اهل سنت از اول قرن دوم شروع شد ولي در ميان شيعه از همان اول تدوين حديث وجود داشته است مثلا«سليم بن قيس هلالي» كه اين شخص از ياران اميرالمومنين  و امام حسن و امام حسين و امام سجاد بوده و امام باقر را هم ديده است .كتابش اكنون در دسترس ميباشد ... اما در اهل سنت از قرن دوم نوشتن حديث شروع شد . اولين كتاب اهل سنت كه به رشته تحرير در آمد «المصنف» تاليف«صنعاني بود»كه خود اين شخص در سال 211 هجري قمري از دنيا رفت

روايات مربوط به حضرت مهدي (ع) يا در كتابهاي عمومي اهل سنت و يا در كتابهاي مخصوص ويژه حضرت مهدي (عج) آمده است

«ابو نعيم اصفهاني » در قرن چهارم يا پنجم كتابي در مورد حضرت مهدي (عج) نوشته اند به نام «اربعون حديث في المهدي» يعني چهل حديث در مورد امام مهدي (ع)

«صنعاني » معاصر امام رضا (ع) بوده است و كتابش مربوط به آن دوره است كه اولين روايات اهل سنت در اين كتاب (المصنف) آمده است در اين كتاب آمده است كه: پيامبر اكرم ميفرمايد :«امام مهدي عج پيشاني بلند و بيني كشيده است» كه اين عبارت در روايات شيعه نيز آمده است

يا مثلا در همين كتاب آمده است كه حضرت از فرزندان حضرت زهرا س است

«احمد بن حنبل » يكي از امامان اهل سنت است كه در سال 241 ه ق   از دنيا رفته است يعني حدود 1200 سال پيش ! فرقه اي از اهل سنت نيز به او منصوب است (فرقه اي از اهل سنت به او منسوب است)

كه البته از لحاظ عقايد خيلي با ما فاصله زيادي دارند و خيلي از عقايد شيعه را قبول ندارند در بين فرقه هاي اهل سنت فرقه اي هستند كه ظاهر گرا و خشكند «ابن تيميه »و «محمد بن عبد الوهاب» و وهابيها حنبلي اند و نگاههاي تند و تيزي به شيعه دارند «احمد بن حنبل »كتابي به نام «مسند »دارد كه مجموعه اي از احاديث است كه در مورد امام مهدي (ع) نقل شده است و شامل 136 حديث است (اين تعداد حديث، آن هم در كتابي مثل اين كتاب بسيار قابل توجه است ) 34 حديث آن در مورد علائم ظهور حضرت ،17 حديث آن به اسم «المهدي»يعني امام مهدي (ع ) آمده، در 35 حديث بحث خلفاي دوازده گانه مطرح شده ،در 6 حديث آن به طور صريح آمده كه «المهدي من عتره رسول الله » با همين بيان، در 14 حديث آ«دن حضرت عيسي را بيان كرده است ، بر عكس شافعي ها بسيار به اهل بيت نزديك اند  وارادت دارند خيلي از سني هاي ايران ، شافعي اند امام شافعي در آن جمله معروف گفت:«اگر دوستي اهل بيت رافذي بودن است من اولين رافذي ام»

شيعه 4 كتاب منبع و اصلي حديث دارد كه عبارتند از  :

1-     اصول كافي : تاليف مرحوم كليني (اهل ري - كلين)

2-     من لا يحضره (يحضره )الفقيه: شيخ صدوق كه اهل قم بودند و قبرشان در حرم حضرت عبدالعظيم است قبر پدرشان نيز در قم مي باشد ، ايشان با دعاي امام زمان عج متولد شده،پدرشان نامه اي به حضرت مهدي (ع)در عصر غيبت صغري نوشت و حضرت جواب نامه يشان را ميدهد و دعا ميكند .و نويد فرزنداني را به پدرشان ميدهد كه يكي از آنها مرحوم شيخ صدوق است و ايشان (شيخ صدوق) كتابي در مورد حضرت مهدي ع دارد به نام «كمال الدين و تمام النعمه»يا «اكمال الدين و اتمام النعمه»كه از كتابهاي مرجع و منبع در حوزه مهدويت است

3-     استبصار شيخ طوسي

4-     تهذيب شيخ طوسي

6 كتاب منبع و اصلي اهل تسنن:

1) صحيح امام نجاري: كه اين مهمترين كتاب اهل سنت است

2) صحيح مسلم: (محمد بن مسلم نيشابوري)

3) صحيح بن ماجه (ابن ماجه قزويني)

4) سنن ابي داوود سجستاني

5) سنن نسايي

6) سنن تر مذي

از بين 6 تا كتاب مرجع اهل سنت ، در سه تاي آنها رواياتي در مورد امام مهدي ع نقل شده است: يكي در «سنن ابن ماجه» آمده است كه بخشي دارد به نام «خروج المهدي» با همين عنوان تيتر زده است،7 روايت از رسول گرانقدر اسلام نقل كرده است كه در اين 7 روايت،مسائل مختلفي از جمله : نسب حضرت، شرايط قبل از ظهور ،زمينه سازان ظهور ،مدت حكومت و ويژگيهاي اجتماعي و اقتصادي عصر حضرت و....

دومين كتاب از سنن شش گانه اهل سنت ،«سنن ابي داوود » است كه «ابن ماجه» و «ابي داوود» هر دو در سال 275 از دنيا رفته اند يعني هم دوره بوده اند

«ابي داوود » 12 حديث از رسول گرامي اسلام (ص) را جع به امام مهدي ع نقل كرده است

سومين كتاب از منابع شش گانه اهل سنت «صحيح ترمذي » است كه ترمذي هم در سال 279 از دنيا رفته است كه در اين سال رواياتي در مورد امام مهدي ع نقل كرده است كه 3 حديث آن مشخصا در بابي به نام «ما جاء في المهدي »آ«ده است!

در دوره معاصر نيز احاديث و رواياتي در مورد حضرت مهدي ع در بسياري از كتابهاي معتبر و اساسي اهل سنت و در آثار و نوشته هايشان منعكس شده است و كتابهايي نيز ويژه امام مهدي ع نوشته اند ازجمله:

يكي كتاب «اربعون حديث في المهدي»يعني چهل حديث در مورد امام مهدي ع تاليف«ابونعيم اصفهاني» متوفي به سال 420 هجري قمري است كه الان در دسترس نيست اما متن كامل 40 حديث آن در كتابهاي ديگر به تمامي آمده است!

باز ايشان دو كتاب به نامهاي« مناقب المهدي» و«صفه المهدي» دارد ايشان از دانشمندان معتبر اهل سنت است.

يكي ديگر از كساني كه در اين زمينه كتاب نوشته اند «كنجي شافعي است كه در قرن 7 بوده و كتاب «البيان في الاخبار صاحب الزمان »را تاليف كرده است

و جالب اين است كه ايشان در مورد خود امام زمان عج بسيار مثل شيعه مي انديشد او معتقد است امام زمان عج زنده است !   بر خلاف اكثر اهل سنت كه اين عقيده را ندارند ايشان صراحتا از اين انديشه دفاع ميكند كه چه اشكالي دارد كه امام زمان عج زنده باشد !و حتي مثال ميزند و ميگويد كه حضرت خضر ساليان درازي است كه زنده است حالا چه اشكالي دارد كه امام زمان ع زنده باشد ! كتاب ديگري هم هست به نام «العرف الوردي في الا خبار المهدي»تاليف«جلال الدين سيوطي »كه ايشان در قرن 10 در سال 911 از دنيا رفته، ايشان كتاب ويژه «امام مهدي ع» نوشته كه حدود 26 يا 27 حديث در اين رساله حديثي در باره جوانب مختلف امام زمان ع نقل شده است اهل سنت در 8 كتاب از زواياي مختلف بحث حضرت مهدي ع را مورد بحث و بررسي قرار داده اند و روايات مختلفي ثبت و ضبط كرده اند

روايات دسته بنديهاي مختلفي دارند در يك دسته بندي روايات به دو دسته تقسيم ميشوند :1-روايات ضعيف2- روايات قوي و معتبر

در بين سيعه و اهل سنت اين طور نيست كه هر روايتي ضعيف است و يا بعضي روايات جعلي هستند و نميشود به آنها اعتماد كرد

ملاك جعلي بودن روايات ، اين نيست كه هر روايتي با ما سازگار نيست بگوييم جعلي است ،بلكه معيارها و اندازه گيريها ي علمي خاص خود را دارد و كارشناسان علوم حديث پس از بررسي هاي فراوان حديث درست را از نادرست مشخص ميكنند و ميگويد كدام ضعيف و كدام قوي است!

كتابهاي رجالي وجود دارد كه سلسله سندهايي در آنها موجود است و مشخص ميكند كه راويان احاديث چه افرادي بودند و از لحاظ شخصيتي چطور بودند !

فقط در شيعه ، يك دوره كتاب رجال شناسي در 24 جلد ( معجم رجال حديث نوشته آيت الله خويي و عده اي از روحانيون) راجع به افراد شناسي است آن هم در شيعه فقط ،در اهل سنت كتابهاي بيشتري در اين رابطه وجود دارد

روايات ضعيف نمي توانند معيار قضاوت باشند (ما در مقابل دسته اي از روايات معتبرند رواياتي كه در مورد امام مهدي ع آمده است به اعتراف بسياري از اهل سنت ،روايات صحيحي هستند ) اين خيلي مهم است ! اينها رواياتي هستند كه از لحاظ معيارهاي سنجش روايي جز روايات صحيح اند ، مثلا ترمذي تصريح ميكند كه ايت سه تا روايت صحيح اند يا مثلا شخصي به نام «حاكم نيشابوري» ميگويد اين حديث  صحيح الاسناد است (احاديث راجع به امام مهدي ع)

«محمد بن الوهاب » از فرقه  وهابيت ،در يك جا ميگويد احاديثي كه براي خروج امام مهدي (ع) به آنها استناد ميشود ، احاديث صحيحي هستند كه «ابو داوود »،«ترمذي »،«احمد» و ديگران انها را روايت كرده اند.

در يك بسته بندي ديگر،احاديث به دو دسته تقسيم ميشوند:1) متواتر 2)غير متواتر

گاهي اوقات يك خبر يا روايت آنقدر نقل شده و راويان مختلفي دارد كه ديگر هيچ كس نميتواند بگويد اين روايت دروغ است

مثلا اگر شما اينجا نشسته باشيد و پنجاه نفر از خيابان بيايند و گزارش يك تصادف رابدهند  ديگر هيچ شكي براي شما باقي نمي ماند كه خبر درست است

اين خبر در اصطلاح متواتر ناميده ميشود كه در مقابلش خبر «آحاد » است يعني خبري كه در اين درجه نيست اخباري كه اهل سنت خودشان در مورد امام مهدي ع نقل كردند به اعتراف و تصريح بسياري از دانشمندان ،رواياتي متواتر هستند يعني قابل تشكيك و ترديد نيستند!

يكي از دانشمندان آنها (هل سنت )در قرن چهارم نقل كرده (متوفي به سال 363ه ق ) كه از رسول خدا اخبار متواتر و مستفيضي در مورد امام مهدي (ع) وارد شده است . ديگران هم در دوره هاي بعدي همين مطلب را بيان كردند

جمع بندي مطلب :

1-     مساله اعتقاد به امام مهدي ع در بين همه فرقه ها و مذاهب اسلامي وجود دارد

2-     روايات مربوط به حضرت مهدي ع از قرنهاي اوليه تكميل كتابهاي حديثي اهل سنت آمده است

3-     روايات را خود اهل سنت نقل كرده اند و دانشمندان اهل سنت تصريح كرده اند كه اين روايات هم معتبرند هم متواتر

معرفي كتاب:

كتاب «در انتظار ققنوس » ترجمه يك كتاب عربي است به نام «الاامام المهدي في الفكر الاسلامي»يعني امام مهدي در انديشه اسلامي ،نوشته آقاي «سامزالعميدي» كه «آقاي عليزاده »آنرا ترجمه كرده است . مطالب علمي و تحقيقي خوبي در اين كتاب است  زحمت زيادي براي اين كتاب كشيده شده است اين كتاب از زواياي مختلفي ،مباحثي را مطرح كرده است

تشرف: دوست داشتم بحثي داشته باشم راجع به اين كه ،اصلا ملاقات با امام زمان ع در مباني ما تا چه اندازه مورد توجه قرار گرفته؟! اصلا هست يا نيست ؟! اگر هست با چه ويژگي ها و خصوصياتي ؟! اميدوارم زماني اين بحث را براي شما مطرح كنم چون امروزه يكي از مباحث ، همين ديدارهاي امام و تشرفهايي است كه از هر جاي بيان ميشود

اصلا مساله تشرف ،جدا از جوانبش،به اين آساني نيست كه هر كس از گوشه اي بلند شود و بگويد امام زمان ع را ديدم يا فلان جا ماشينم پنچر شد و يا تشنه شدم و.... اين حرفا را خيلي با احتياط بپذير اين فقط نظر بنده نيست بلكه من از بسياري از بزرگان شنيده ام در روايات است كه 30 نفر همراه حضرت هستند و از طرف ايشان مامور ميشود كه براي شيعيان مشكل گشايي كنند و كارهايي را انجام دهند بنابر اين ديدار خود حضرت كار آساني نيست كه هر كس ادعا كند

مثلا كتابي در قم چاپ شده است با نام «به كوري چشم حسودان ما امام زمان را ديديم » ديديد كه ديديد! حالا اين چه حرفي است ؟!و داستانهايي را آورده است كه درست و نادرست آن مشخص نيست و متاسفانه سوء استفاده هايي زيادي شده است!

 

داستاني را انتخاب كرده ام كه از جاي معتبري است آقاي« كافي» مي گويد (من اين داستان را خودم ديده ام ) در كتابي كه سندش معتبر است « كشف الغمه في معرفه الائمه» نوشته محقق اربلي كه ظاهر اهل اردبيل عراق و شيعه بودند واين كتاب را راجع به ائمه(ع) و زندگي و حالاتشان و سخنانشان نوشته است و از جمله راجع به امام زمان ( ع) مطالب مفصلي دارد. در اين كتاب داستاني را نقل مي كند خود نويسنده مي گويد: « من كسي كه اين اتفاق برايش افتاده را نديدم اما پسرش را ديده ام كه داستان را براي من نقل كرده است» آنهم داستان معروفي است. 

« اسماعيل حرقلي» شخصي بود كه در زمان مرحوم« سيد بن طاووس» كه از علماي بر جسته علمي و اخلاقي بود زندگي مي كرد.

 

اسماعيل هرقلي به بيماري مبتلا مي شود كه يكي از پاهاش را عفونت مي گيرد و از آن چرك مي آيد مرحوم سيد بن طاووس پزشكان آنجا را دعوت مي كند اما هر كاري مي كنند معالجه شدني نيست و گفتند بايد پايش را ببريم و اگر اين كار را بكنيم مي ميرد مرحوم سيد بن طاووس به ايشان گفت من مي خواهم به بغداد بروم شما هم همراه من بياييد تا نزد پزشكان بغداد برويم اسماعيل هرقلي در بغداد گفت حالا كه تا اينجا امده ام بروم زيارت سامرا و بعد به دكتر بروم از كنار سامرا دجله مي گذري اسماعيل هرقلي مي گويد با اب دجله غسل كردم خواستم براي زيارت بروم كه چند سوار رسيدند يكي از آنها حالم را پرسيد و خواست به من دست بزند هر چه از زخمم پرسيد مايل نبودم دست بزنم چون فكر مي كردم از اطرافيان آنجا هستند به هر حال همانطور كه سوار اسب بودند دستشان را روي بدنم تا پاهام كشيدند و فشار دادند جاي زخم را و بعد دو تا سوار ديگر اسمم را صدا زدند و گفتند شناختي يا نه من تعجب كردم گفتم ايشان مرا از كجا مي شناسند گفتند ايشان امام زمان(عج) هستند و بعد من روي پاي حضرت افتادم و بوسيدم وقتي كه رفتند من هم پشت سر ايشان به راه افتادم و حركت كردم اطرافيان حضرت گفتند بر گردد من بر نگشتم دلم نمي آمد بعد حضرت فرمود بر گرد و من خجالت كشيدم و بر گشتم بعد ديدم كه مطلقاً خبري از زخم نيست به شك افتادم گقتم شايد پاي ديگرم باشد باز نگاه كردم ديدم اثري نيست اين خبر منتشر شد و همه مردم متوجه شدند و بعد خدمت سيد بن طاووس رفتند و جريان را نقل كردند و پزشكان پس از بررسي گفتند اين يك معجزه بوده كه رخ داده است.

 

منبع داستان: كتاب « كشف الغمه في معرفه الائمه» نوشته« محقق اربلي» جلد سوم مبحثي راجع به امام زمان (ع) است.