سلسله مباحث مهدویت

نشست دوازدهم مورخ 5/2/1387

موضوع : حکومت واحد جهانی و نمدن بزرگ اسلامی (1)

مدرس : آقای مهندس حیدری پور

مروری بر مباحث جلسه گذشته :

در جلسه گذشته بحث ما حول چند محور بود محور اول این بود که سخن گفتن در مورد تمدن عصر ظهور بسیار دشوار است زیرا شناخت و احاطه علمی بر آن نداریم و صرفاً نشانه های از آن ، در آیات و روایات آمده است مانند توصیف بهشت که هم از آن خبری است و هم نیست !

ام راه شناخت بسته نیست ، شنخت سلبی یکی از راههای شناخت است (( تعریف الاشیاء بأ ضدادها)) تمدن عصر ظهور خصوصیاتی خواهد داشت که با تمامی تمدنهای بشری متفاوت خواهد بود . بنابراین با شناخت تمدنهای گذشته می توانیم بفهمیم که تمدن عصر ظهور تمدنی متفاوت و غیر از آنها ست . (مثلاً از طریق تارکی و شب می توان روشنایی و روز را شناخت).

گفتیم که برای فهمیدن معنای تمدن بایستی اول معنای فرهنگ را بفهمیم ، فرهنگ تعاریف متعددی دارد که ما یکی را مطلوب می دانیم و مبنای بحث قرار می دهیم : فرهنگ عبارتست از مجموعه باورها و گرایشات یک قوم (( و نیز تمدن یعنی عینیت یافتن مجموعه فکری و گرایش ها )) یعنی اگر گرایشها و باورها در عالم خارج تجسم وتجسد پیدا کنند تمدن گفته می شوند  مانند : نحوه ساختمان سازی ، نحوه لباس پوشیدن ، تعاولات اجتماعی ، نظام اقتصادی و نظام سیاسی و...

آنچه نرم افزاری است و مربوط به حیطه درون انسانهاست ( انسان جمعی ) فرهنگ نامیده می شود وهنگامی که این انسان جمعی ظزفیتهای خودش را در عرصه دنیا متجلی می کند تمدن به وجود می آید !

هر فرهنگی ضرورتاً تمدن متناسب با خود را متجلی نمی کند و این ، به قوت و ضعف و شرایطی بیرنی وابسته است ، گاهی فرهنگاها به حالت خفته و نهفته می روند اما چنین نیست که زندگی بشر خالی از تمدن باشد بلکه هر کسی با هر فرهنگی باشد لاجرم یک گونه ای زندگی می کند و تمدن هست که در آن تنفس می کندهر چند ممکن است این تمدن با فرهنگ او نسبتی نداشته باشد . وضعیت کنونی ما چنین است ، از این حیث ، فرهنگ ما آرمانها ، ارزشها ، باروهاواعتقاداتی را معرفی می کند ولی تجلی این فرهنگ در خیلی از عرصه ها تحقیق پیدا نکرده است و می توانیم بگوییم در حال حاضر چیزی به نام تمدن اسلامی نداریم (تأثیری از فرهنگ اسلامی در آداب و رسوم در سیاست و اخلاق اجتماعی به صورت بسیار اندک وجود دارد اما قابل ذکر نسیت )بنابراین بین فرهنگ ها و تمدن کنونی که در آن زنگی می کنیم فاصله وجود دارد!

سؤال این است که : این تمدن کنونی از کجا شروع شده و به کجا منتهی می شود ؟!

تمدن کنونی است که تمام جهان را ذر بر گرفته و اشکال جهان را شبیه به هم ساخته است در حالی که گذشته تاریخ مردان جهان به اشکال مختلف بودند چینی ها ، رومی ها ، هندی ها ، ایرانی ها و.... متناسب با گونه فرهنگی شان در شیوه زندگی ، ساختمان سازی ، لباس پوشیدن و .... متفاوت بودند اما اکنون تمدن غربی برتمام جهان حاکم شده و همه را یک دست ساخته است .

نسبت بین تمدن و فرهنگ مانند جسم و روح است .فرهنگ ، روح تمدن جسم است .روح توانمندیهایش را در قالب جسم متجلی می کند . اگر کالبد نباشد روح قدرت ما نوردر عرصه دنیا را ندارد .

اکنون در جهان ، یک تمدن مطرح است ، تمدن غربی . این ،از گجا آمده است ؟! یک تقسیم بندی در مورد فرهنگها و تمدنها وجود دارد .

فرهنگها و تمدنها دودسته اند:

در یک تقسیم بندی فرهنگها و تمدنها به دو دسته تقسیم می شود :1) فرهنگ و تمدن شرقی   2) فرهنگ و تمدن غربی

مراد از شرقی و غربی ، شرق و غرب  جغرافیایی نسیت بلکه ملاک این تقسیم بندی ، اعتقاد یا عدم اعتقاد یا عدم اعتقاد به عالم غیب است .

فرهنگها وتمدنهای شرقی آن دسته از فرهنگها و تندنها هستند که در هسته مرکزی اعتقادات ، باورها وکششهای ی خودشان علاوه بر اعتقاد به عالم مادی ، عالم های ماورایی را نیز قبول دارند و عالمهای غیب را محیط برایم محیط می دانند !

فرهنگاه و تمدن های غربی آن دسته از فرهنگا و تمدنها هستند که تنها همین عالم مادی را به عنوان عالم حقیق وواقعی وتنها عالم موجود در هستی می شناسند.

فرهنگاه و تمدنهای دریکی از این دودسته جای می گیرند یعنی یا قائب به غیب هستند یا نه !

بسیاری از تمدنها و فرهنگها یی که بشر در آنها نشود و نما کرده است ، شرقی بوده اند ، تعداد تمدنهای غربی به اندازه تعدادانگشت های دست محدود بوده اند.

فرهنگا و تمدنهایی شرقی که معتقد بودند علاوه بر عالم محسوسات عالم غیب نیز وجود دارد که بر عالم مادی محیط است و عالم ماده متأثر از عالم غیب است .( البته این غیب ممکن است با خرافاتی همراه بوده باشد که از دایره بحثمان خارج است ).عمده فرهنگها ، چینی ، هندی ، و رومی و... بلاخره غیبی را قبول داشتند!

تارخچه تمدن غربی ( تمدن حاکم برجهان امروز ) ویژگی های آن :

در پانصد سال گذشته یعنی حدود سال 1500 میلادی یک فرهنگ و تمدنی به ظهور و بروز رسید که عالم غیب را افکار می کرد و اثر آنرا کم می پنداشت و به آن بی توجه بود وآن، فرهنگ و تمدن غربی است که تنها تمدنی ست که منکر عالم غیب است و معادلات عالم غیب و اثر اتش را بر روی عالم شهادت (ماده) قبول ندارد و اکنون تنها تمدن مسلط است و شرق تا غرب عالم را در برگرفته است .تمدنغربی را بشناسیم مسیر حیات بیرونی خودمان را خواهیم شناخت زیرا زندگی ما را تحت تأثیر عمیق خودش قرار داده است .و همه معادلات اجتماعی ، اقتصادی ، نظامی سیاسی ، خواندگی و تربیتی ما متأثر از این تمدن اند.

رنسانس نقطه آغارین این تمدن است .رنسانس در لغت به معنای ((زایش نو))، ((نوزایش)) و((تولد دوباره)) است .چرا ((تولد دوباره )) ؟! مگر زمانی بوده و این وازبین رفته و حالا زنده شده است ؟!

در تاریخ نگاری رسمی مانند (( تاریخ تمدن ویل دورانت)) ، معتقدندزمانی پیش از سال 1500 میلادی این تمدن وجود داشته بعد افول کرده و به خاموشی گرائیده است و دوباره از سال 1500 میلادی دوباره زنده شده است !

در واقع تمدن جدید غربی خودش را امتداد یا امتداد یا تولد دوباره تمدن یونانی ورودی می داند بنابراین برای شناخت تمدن جدید غربی بایستی گذشته تاریخی آن را شناخت و باید بدانیم تمدن یونانی و رومی به عنوان منشأتمدن غربی چه ویژگیها یی داشته اند که واسطه آن ویژگیها تمدن غرب خود را امتداد تمدن یونانی ورودی می داند؟!

قرون وسطی حد فاصل حیات اول و حیات دوم تمدن غربی است و آن زمانی است که مسیحیت بر غرب حاکم می شود و این زمان مرگ تمدن رومی ویونانی محسوب ومی شود.

بنابراین با آغاز رنسانس ، حاکمیت مسیحیت از بین می رود و یک حاکمیت جدید فکر جدید و روند تازه ای آغاز می گردد.تمدن رومی ویونانی چه ویژگیهای دارد؟!آیا غربی ها ، انگلیسی ها ، فرانسوی ها و آلمانی ها از نژاد رومی ها و یونانی ها هستند که خودشان را وابسته به گذشته تاریخی آنان می دانند؟!

واقعیت این است که هیچ کدام از کشورهای غربی بجز بخشی از ایتالیا ، هیچ کدام از نژاد یونایی ورومی نیستنداینان مردمانی هستند که از سرزمینهای دیگری وارد اروپا شده اند و براساس قبول بعضی شاخصه های فرهنگی و تمدنی روم ویونان باستان ، خود را جانشینان وادامه دهندگان یونان وروم باستان می دانند.

فرهنگ و تمدن روم و یونان باستان ( ریشه تمدن غربی ) :

تمدن یونانی قبل از تمدن رومی بوده است ورومیان وارثان یونانیان بودندن اما وارثان هوشمندی نبودند زیرا چیزی برآنچه یونانیان برجا گذاشته اضافه نکردند!

تمدن یونانیاندر گذشته بسیار دور تمدن یونانی عصری به نام ((متیولوژِ)) یا عصر ((میت ها)) وجود داشت ، ((میت ها)) یک اسطوره های بودند که زندگی ، دین ، روابط اجتماعی و فرهنگی یونانیان را تشکیل می دادند با گذشت زمان تمدن یونانی دستخوس تغییراتی گردیدو اعتقاد به اسطوره ها در میان یونانیان تضعیف شد و عصر جدیدی آغاز گردید همزمان ، جریان عقلی سازی یعنی نظام فکری ، فرهنگی متکی برعقل ( صرفاً) حاکمشد . سپس تفکر ((کیهان مدار)) یعنی تفکری که هستی را به عنوان یک کل ارزیابی می کند حکمفرما شد وتمدنیونانی ، نوعی دنیا گرایی و لذت گرایی خاص را درون خود پروراند که بعد ها این جنبه مورد توجه رومیان کم استعداد قرار گرفت !

مثلاً المپیک را درنظر بگیرید با شنیدن اسم المپیک ، بازیها ی المپیک ورزشهای آن و مسابقات ومشعل المپیک تصویر می شود ومتأسفانه این تفسیر و تعبیر غلط از المپیک در کتابها نیز وجود دارد یعنی المپیک را یک سری بازیهای ورزشی با برنده وجایزه تصور می کنند . این تصور غلطی است زیرا المپیک در مجموعه فرهنگ و تمدن یونانی جایگاهی بسیار مهم دارد .چرا که تفکر یونانی را خودش ظاهر می کند .

مثلاً در المپیک ، در بسیاری از مسابقات ، مسابقه دهندگان برهنه ظاهر می شودند ( این کدها یی است که بعداً هم قرار می دهیم) وقتی کسی برنده می شد مجسمه کاملاً عریانی از او ساخته می شد که ابعاد فیزیکی بدن او را کاملاً عیان و آشکار به نمایش می گذاشت و پیچش ماهیچه های او در این مجسمه کاملاً عیان بود و ساختن مجسمه برنده ، تنها برای یادبود نبود بلکه به این معنا که این مرد به الاهه های یونانی پیوسته بود .یعنی اینکه در یونان باستان خدایان متعددی وجود داشته اند که این خدایان متعدد دو ویژگی را توأماً در خود جمع می کردند از جنبه ای آسمانی بودند و از جنبه ای زمینی .

خدایان یونانی و رومی خدایانی هستند که د رضمن داشتند قذ=درت های بیکران و ماورایی ، ضعفهای بسیار فاحش ، مفرط و خنده آور (از منظر ما) دارند یعنی عصبانی می شوند ، خیانت می کنند ، فریب می دهند و ...خدایانی بیمه آسمانی و نیمه زمینی هستند.

این نکته بسیار مهمی است ! دقت بفرمائید ! یونانی ها از اسطوره های تماماً آسمانی فاطله گرفتند و آرام آرام خدایانی با ویژگیهای زمینی تر برای خودشان برگزیدند .یعنی فکر و فرهنگ و تمدن یونانی به تدریج صورت زمینی و دنیایی به خوش گرفت یعنی قردت ماورایی شنا به دنیایی تبدیل شد .

ما خداوند را مرکز و کانون قدرت و علم و توانمندی می دانیم که هیچ جنبه نقص و ضعفی در او راه ندارد . اگر هم از خشم خداوند سخن به میان می آوریم این خشم ، خشم حکیمانه است بدین معنا نیست که در او تغییری اتفاق بیافتد بلکه یعنی او قانونی وضع کرده است که اگر کسی تخلف کرد نتیجه و سزای آن را می چشد و براساس یک نظام از پیش تعیین شده نتیجه طبیعی اعمال خود را دریافت میکند .یعنی منظورمان این نیست که خدا عصبانی می شود و تغییر و انفعالی اتفاق می افتد چنین نیست زیرا اگر اینگونه باشد خدا خدا نیست!دارای نقص است! اما خدایان یونانی دچار انفعال می شوند عصیبانی می شوند ، دچار خیانت و فریب می شوند . یعنی حتی خدایان آنها جنبه زمینی دارنددر عین آسمانی بودن !!

از طرفی خدایان آسمانی زمینی می شوند و از طرف دیگر زمینی ها یک عوج آسمانی پیدا می کنند ( مجسمه های عریان المپیک) درهمه فرهنگها و تمدنها ی گذشته ، معمولاً جنبه های معنوی اهمیت داشته اند . ولی در تمدن یوننانی و رومی آرام آرام جنبه هاب جسمانی ، مادی و فیزیکی اهمیت پیدا می کندیعنی به نمایش گذاشتن پیچش ماهیچه های یک قهرمان دو یا پرتاب وزن؛

این بدین معنا ست که فرهنگ و تمدن جنبه زمینی به خود می گیرد ، مثال دیگر اینکه ، آثار ادبی ((سوفلکس)) شاعر یونانی و مجموعه شعری اش شامل ابیات و اشعار بسیار سخیفی از پست ترین ابعاد جسمانی و شهوانی روابط بین انسانهاست در حالی که ((سوفلکس )) جیگاه ویژه ای در نظام تعلیم و تربیت آنان داشت و یکی از پایه های اساسی بود .

در مورد هومر نیز همینگونه است .در مورد هومر هم اشعار و بیانات سخیف می بینیم .

وقتی که رومیان سرکار آمدند عرصه تمدن را قبضه کردند و جانشینان و وارثان یونانیان شدند وآن جنبه دنیاگرایی و لذت گرایی بیشتر تقویت شد .

ویژگیهای تمدن رومی :

تمدن رومی یک تمدن برده داری است یعنی اگر نظام برده داری را ازاین تمدن حذف کنیم این تمدن دچار فروپاشی می شود .

در تاریخ آمده است که فردی نزد قاضی رفت و گفت ((شکایت دارم این چه نظام اجتماعی یی است که من فقط سه برده دارم !)) یعنی داشتند سه برده از نظر شاکی یعنی فقر !

در نظام قضایی یونان و روم اگر کسی بدهکار بود و نمی توانست بدهاس را پرداخت کند ، خودش و اموالش و همه بردگانش به طلبکار داده می شد و به بردگی طلبکار در می آمد!

مثال دیگر از نظام برده داری روم این است که قیام اسپارتاکوس به شکلی بسیار وحشیانه سرکوب شد ! چون تعداد بردگان بسیار زیاد بود و برآنها ظلم  زیادی می شد قیام کردند و به طرز وحشیانه ای سرکوب شدند  چرا که اگر این قیام موفق می شد کل نظام رومی از هم می پاشید .و برای اولین بار وقتی که اسپارتاکوس کشته شد به صلیب کشیده شد .

این به صلیب کشیدن بعدها الگویی برای مسیحیان شد و بعد به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح به تقلید از این قضیه ،اتفاق افتاد به نقل از مسیحیان ( که ما قبول نداریم) حاکم یهودی که از جانب رومیان در فلسطین حاکمیت داشت با خیانت یکی از حواریون موفق شد حضرت مسیح را به صلیب بکشد:

پس شیوه به صلیب کشیدن مربوط به رومیان بود .

نمونه دیگر از نظام بردهداری رومیان ، جنگ گلادیاتورها است ، یکی از تفریحاتی که در روم باستان وجود داشت این بود که بردگانی راآموزش می دادند و در جلوی حیوانات درنده می انداختند و این برده باید به صورت از پس حیوان درنده برمی آمد !

تفریح دیگر این بود که گلادیا تورها ( بردگان) را دو به دو مقابل هم قرار می دادند . بنابر یک گزارش تاریخی برای جشن تاج گذاری یکی از امپراطورها ی روم ، ده هزار یا صد هزار برده را مقابل هم قرار دادند که درنهایت 5000 پنچ هزار برده کشته شدند فقط در یک جشن تاج گذاری!